مدينه منتظر بهار بود. خانة كوچك امام كاظم (ع)، پر از صداي بال فرشتگان بود، فرشتهها مانند پروانه در كنار بستر نجمه پرواز ميكردند. دانههاي ريز عرق بر پيشاني نجمه نشسته بود. درد زايمان شروع شده بود. ناگهان خاطرة سالهاي گذشته در ذهنش جان گرفت. نجمه برده بود، با خود فكر ميكرد در اين شهر غريب چه كسي مرا خواهد خريد و به كنيزي خواهد برد. ناگهان صدايي را شنيد. برگشت چهرة مرد ميانسال و مهرباني را ديد. مرد با اصرار، او را از بردهفروش خريد. حميدهخاتون مادر امام كاظم (ع) منتظر نجمه بود. او خواب پيامبر را ديده بود و محمد (ص) به او گفت: اي حميده نجمه را به همسري فرزندت درآور. حميدهخاتون از نجمه خواستگاري كرد. روزهاي شيرين نجمه از را رسيد، اگهان درد زايمان بيشتر شد و در لحظههاي شيرين گرية نوزاد در اتاق پيچيد. دل امام كاظم (ع) آرام شد و خدا را شكر كرد. اين مجموعه، داستان تولد چهاردهمعصوم (ع) است كه براي گروه سني «ج» به نگارش درآمده است. مانند شكوفه يكي از داستانهاي كتاب است. از ديگر داستانها ميتوان به مسافر كوچك، دهكدة صريا و سليل اشاره كرد.