آموزش‌وپرورش ايران و تغيير رويكرد

اخيراً يكي از مديران ارشد آموزش‌وپرورش در هفته پژوهش، اعلام داشتند: «اگر ما بتوانيم در آموزش‌وپرورش، فضايي را ايجاد كنيم كه رويكرد آموزشي غالب به رويكرد فرهنگي ـ تربيتي تبديل شود و بيش از انتقال معلومات و محفوظات در جست‌وجوي تقويت مهارت‌ها و اصلاح نگرش‌ها در كودكان و نوجوانان باشيم، قطعاً با خميرمايه استعدادي كه در فرزندان اين مرز و بوم هست و تاريخ هم قوت آن را اثبات كرده است، به راحتي مي‌توان پرسشگري را در كشور، بيش از پيش نهادينه كرد.»

ترديدي نيست اين سخنان، بيانگر نگاه آسيب‌شناسانه و دردمندانه به آموزش‌وپرورش است. عدم تناسب توانايي‌ها و مهارت‌هاي دانش‌آموزان پس از دريافت ديپلم با نيازها و انتظارات جامعه عدم انتقال مهارت‌هاي زندگي به دانش‌آموزان در طول زمان يادگيري ـ ياددهي و عدم مجال براي انديشيندان و پرسشگري آنان، اشاعه شيوه آموزشي حافظه‌مدارانه برنامه درسي و تأثير آسيب‌زاي كنكور در فرايند تعليم‌وتربيت ـ خصوصاً در دوره آموزش متوسطه و پيش‌دانشگاهي ـ از واقعيت‌هاي تلخ امروز آموزش‌وپرورش است. اما پرسش اساسي اين است: ريشه اين معضلات و مشكلات كجاست؟ آيا به راستي تغيير «رويكرد آموزشي» به «رويكرد فرهنگي ـ تربيتي» منجر به كاهش يا رفع اين چالش‌ها خواهد شد؟ آيا اين نظريه، حاوي نكته‌اي تازه و بديع است يا خير؟ آن‌چه در پي مي‌آيد كوششي است در جهت پاسخگويي شتابزده به اين پرسش‌ها.

انديشه‌هاي صاحب‌نظران در تبيين اهداف آموزش‌وپرورش

«فروبل»، دانشمند آلماني (1782-1852 ميلادي) در حالي كه تربيت را «رشد دادن قواي پنهاني كه طبيعت در نهاد طفل به وديعه گذاشته است» مي‌داند، به «بار آوردن طفل در اجتماع و براي زندگي در جامعه» اعتقاد دارد. در حقيقت، او به هدف اجتماعي تعليم و تربيت تأكيد كرده است. به نظر «پستالژي»، مربي و معلم برجسته سوئيسي (1746-1827 ميلادي)، تربيت يعني: «رشد طبيعي و تدريجي و متناسب تمام قوا و استعدادهايي كه در وجود طفل پنهان است.»

«ابوعلي سينا»، دانشمند و فيلسوف بزرگ مسلمان، «براي تربيت فرد» اهميت بسياري قائل شده و معتقد است: «اولاً بايد به تربيت اخلاقي اهميت دارد، ثانياً بايد ذوق و عشق طفل را در انتخاب شغل مراعات كرد، ثالثاً در موقع تحصيل از تربيت بدن و حفظ صحت او نبايد غفلت نمود.»

«خواجه نصرالدين طوسي»، دانشمند و فيلسوف بزرگ ايراني، در كتاب «اخلاق ناصري» با مطرح كردن برخي ابعاد تربيت، همچون: تأديب و رياضت اخلاق، آموختن سنن و وظايف دين، سواد و اخبار و اشعار، ياد دادن آداب زندگي و آموختن پيشه و شغل؛ هدف تعليم و تربيت را در «تربيت فرد» مي‌بيند و قهراً بهبود جامعه را از راه كوشش براي ساختن شهروندان خوب دنبال مي‌كند.

«كارلسن»، وزير وقت آموزش‌وپرورش و فرهنگ سوئد، در كتاب «آموختن براي زيستن» ـ كه در سال 1975 ميلادي توسط يونسكو منتشر شده، آورده است: «هدف آموزش‌وپرورش، آن است كه به هر فرد امكان دهد تا براي شكوفا ساختن استعدادها و ذوق‌هاي خود آزادانه بكوشد.»

علاوه بر اين نظريات، انديشه‌هاي دانشمندان بزرگ در حوزه آموزش‌وپرورش، مانند «جان لاك» (1631-1704 ميلادي)، «ژان ژاك روسو» (1712-1778 ميلادي)، «جان ديويي» (1859-1951 ميلادي)، و... گواه اين واقعيت است كه يكي از اهداف جدي سيستم‌هاي گوناگون آموزش‌وپرورش در جهان، «يادگيري براي زندگي» و تأكيد بر اهميت آموختن مهارت‌هاي زندگي و جنبه‌هاي فرهنگي ـ تربيتي دانش‌آموزان است.

بديهي است به دليل تفاوت‌هاي آشكار كه در مباني فلسفه نظري، شرايط اجتماعي، ارزش‌ها، باورها،‌ عادت‌ها، نحوه زندگي، اقتصاد و... در جوامع گوناگون، در ترسيم محتوا و شيوه تحقق اهداف، اختلاف‌هاي فراواني وجود داشته باشد. اما نقطه مشترك،‌ تأكيد همگان بر اهميت «ايجاد ارتباط بين برنامه آموزش‌وپرورش با واقعيت‌هاي زندگي دانش‌آموزان» است.

چشم‌انداز آينده و بررسي موشكافانه

اشاره اجمالي به سير فكري در تبيين هدف‌هاي آموزش‌وپرورش و بررسي موشكافانه واقعيت‌هاي تلخ و شيرين آموزش‌وپرورش ايران، بيانگر چند نكته است:

1. تغيير رويكرد از «رويكرد آموزشي» به رويكرد فرهنگي ـ تربيتي»، نكته و ايده جديدي نيست و پيشه تاريخي آن به چند قرن باز مي‌گردد؛

2. مجموع رويكردها و هدف‌هاي آموزش‌وپرورش، صرفاً بخشي از ورودي‌هاي سيستم آموزش‌وپرورش قلمداد مي‌شد بنابراين تا ساير اجزاي ورودي سيستم، فرايند عمليات سيستم و ارزشيابي خروجي سيستم، به دقت و جامعيت و واقع‌بيني علمي و تحليلي ملاحظه نشود، اتفاق خاصي در كلان آموزش‌وپرورش رخ نخواهد داد.

3. پررنگ ساختن رويكرد فرهنگي ـ تربيتي به قيمت كمرنگ ساختن رويكرد آموزش، جز تشديد حساسيت و توهم جدايي آموزش‌ از پرورش در فضاي رواني آن، هيچ تأثير ديگري نخواهد داشت.

4. عينيت بخشيدن به «تقويت مهارت‌ها و اصلاح نگرش‌ها در كودكان و نوجوانان» و «نهادينه ساختن پرسشگري» ـ كه يكي از انواع مهارت‌هاي زندگي است ـ نياز به برنامه‌ريزي جامع، روشمند و آينده‌گرايانه دارد. قطعاً اين برنامه «به راحتي» تحقق نخواهد يافت و طي يك برنامه حداقل «ميان‌مدت» و به «تدريج» اجرا خواهد شد.

5. با توجه به چالش‌ها و واقعيت‌هاي متن آموزش‌وپرورش،‌ بايد با يك نگرش سيستمي و همه‌جانبه علمي، با اصلاح زيرساخت‌هاي مديريتي، به مؤلفه‌هاي اساسي آن، همچون: طراحي و برنامه‌ريزي كلان (مثلاً سند ملي آموزش‌وپرورش)، اصلاح مديريت منابع انساني (انگيزش، آموزش و توسعه)، بازنگري در اقتصاد و برنامه‌ريزي مالي ـ اداري آن، اصلاح سيستم آموزشي (منابع آموزشي، شيوه‌هاي يادگيري ـ ياددهي معلمان، فضاهاي مدارس، استفاده مناسب از تكنولوژي آموزشي و IT )، اصلاح حوزه پژوهش (ايجاد يكپارچگي و كاربست)، ترسيم الگوي مناسب براي تغيير و اصلاح رفتار دانش‌آموزان در يك برنامه جامع و استفاده از همه ظرفيت‌هاي ملي، اصلاح شيوه ارزشيابي و معضل كنكور و... پرداخت.

قطعاً ريشه‌يابي و آسيب‌شناسي پديده‌ها در وضعيت موجود، بازشناسي ماهوي و ترسيم الگوي مناسب براي رسيدن به وضعيت مطلوب در مورد هر يك از اين مشكلات، نياز به تأمل و تدبير خواهد داشت. اميد است همه صاحبنظران انديشمند و دلسوز، «آموزش‌وپرورش» را به يك مسئله و دغدغه ملي تبديل كنند.

منابع

1. پژوهش خبرنامه سازمان پژوهش و برنامه‌ريزي آموزشي به مناسبت هفته پژوهش.

2. مسائل آموزش‌وپرورش، محمدطاهر معيري. نشر اميركبير.

3. آموزش‌وپرورش، محمدعلي ضميري. نشر ساسان.