نگاهي به شخصيت اخلاقي اميرحسين فردي هرگز نميرد آن‌كه دلش زنده شد به عشق

اشاره

زندگي اميرحسين فردي (1392-1328) ابعاد گوناگوني دارد؛ ابعادي چون شخصيت ادبي، شخصيت مديريت فرهنگي، شخصيت رسانهاي، شخصيت ورزشي و شخصيت خانوادگي و محلهاي. ولي به اعتقاد بنده، كه توفيق درك بيش از سه دهه از زندگي او را داشتهام، آنچه در ميان همه اين ابعاد ميدرخشد و چونان نخ تسبيحي آنها را به هم متصل كرده است، بعد شخصيت اخلاقي وي است.

در اين نوشتار، كوشيدهام به استناد خاطرهها و رفتارهاي آن مرد شريف، برخي از لطايف و ظرايف وجودياش را ارائه دهم. گرچه معترفم اين تنها بخشي از شخصيت اخلاقي اميرحسين فردي است.

هرچه گويم عشق را شرح و بيان

چون به عشق آيم، خجل باشم از آن

 

سادگي و وارستگي

فردي در روستاي قرهتپه در دامن كوه سبلان به دنيا آمد. در كودكي، همراه با خانواده به تهران آمد. در آن زمان، نميتوانست به زبان فارسي صحبت كند. اگرچه در روستا، كتابهايي را كه به زبان تركي نوشته شده بود، ميخواند.

دبستان و دبيرستان را گذراند و پس از دوره سربازي، در بانك صادرات استخدام شد و چون فهمید اين بانك خصوصي است و بخش عمدة سود آن به جيب يكي از نزديكان دربار شاهنشاهي ميرود، استعفا داد و بيرون آمد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، نخست در حوزه هنري و سپس در مؤسسه كيهان، مشغول به كار شد.

محل زندگي و وضعيت معیشت وي، در طول زندگي، بيانگر نوعي سادگي و وارستگي است. در روابط كاري خود، هرگز به دنبال تمتعات دنيوي و ثروتاندوزي نبود. در طول سي سال رفت و آمد به دفتر مجله كيهان بچهها، همواره از وسيله نقليه عمومي و اتوبوس شركت واحد استفاده ميكرد. ميگفت: «دوست دارم هر روز در كنار يكي از مردم عادي بنشينم و با احساسات و آرزوها و انديشههاي آنان آشنا شوم.»

در تعريف زهد گفتهاند: «زهد يعني دل كندن از دنيا و حركت به سوي نعمتهاي جاودانه آخرت.»

همه زندگي فردي، جلوههاي زهد بود. هرگز مظاهر زيبا و فريبنده دنيا او را فريفته و دلباخته خود نکرد. به دنيا دل نسبت و از ماديات دنيا، پلي براي رسيدن به كمال مطلوب و هدفهاي والاتر ساخت.

غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است.

 

تواضع و فروتني

خداوند متعال يكي از صفتهاي بندگان خاص خود را تواضع ميداند: «و عبادالرحمن الذين يمشون علي الارض هونا...»؛ بندگان خداوند رحمان، آنها هستند كه آرام و بيتكبر بر زمين راه ميروند... (فرقان، 63).

تواضع و فروتني در نحوة سخن گفتن، نشستن و برخاستن، لباس پوشيدن، نگاه كردن و ... فردي، جاري بود و همين فروتنياش، اسباب سربلندي و سرافرازي او شد، به نحوي كه مخالفانش هم به او احترام قائل بودند و میدانستند اگر نظر فردي، مخالف نظر آنهاست، به دليل دينخواهي است و غرضورزي شخصي نيست.

پيامبر نازنين اسلام(ص) فرمودند: «كسي كه به خاطر خدا، تواضع كند، خداوند مقامش را بالا ميبرد.» و اين فروتني فردي بود كه پس از درگذشتناش، چنين تكريم شايستهاي از وي انجام پذيرفت.

مولوي زيبا گفته است:

آب از بالا به پستي در رود

آنگه از پستي به بالا بر رود

گندم از بالا به زير خاك شد

بعد از آن او خوشه چالاك شد

اهل نصيحت كردن و پند دادن نبود. با رفتارش، سخن ميگفت. به راستي، خود را به خوبيها آراسته بود. سخن زيبايي است از امام علي(ع) كه: «كسي كه خود را در معرض پيشوايي و رهبري مردم قرار ميدهد، قبل از آموزش ديگران، خود را تعليم داده باشد» اميرحسين فردي اينچنين بود.

نفس خود ناكرده تسخير اي فلان

چون كني تسخیر نفس ديگران

نفس را اول برو در بند كن

پس برو آهنگ وعظ و پند كن

 

رأفت و مهرباني

از بارزترين ويژگيهاي فردي، رأفت و مهرباني او بود. كانون خانواده، محله و دوستان، شاگردان، محل كار، سفر و حضر، همه و همه، فرصتي بود براي جلوههاي مهرورزي وي.

اين مهر و محبت، جزو ذاتيات و ملكات روحي او بود. تصنعي و اعتباري و روي قاعده «بده - بستان» نبود. بيشائبه بود؛ دور از منفعتطلبي و مصلحتجويي و تفسيرهاي آلوده به نگاه ماديزده.

برايش جوهره و ذات انسانها مهم بود، نه منصبها و اعتبارهاي رايج.

با گروهي از دوستان قصهنويس، ساعتها كوهنوردي و راهپيمايي ميكرد تا به كودكان روستايي، كتاب هديه كند. اگر میفهميد كسي از دوستان يا اهالي محل، بيمار شده، حضوري يا تلفني جوياي حالش ميشد. دلتنگي حاصل از نديدن دوستانش را به زبان ميآورد. يكي از همكارانش در كيهان بچهها ميگفت: «دو روز قبل از رحلتش، به من گفت: «فلاني را ديدم در محل. انگار مريض است. يادت باشد با هم برويم خانهشان عيادت.»

وقتي مصافحه ميكرد، دستها را به گرمي ميفشرد و به نرمي نوازش ميكرد. معمولاً واژة «عزيز» را پسوند نام اشخاص در نامهها و سخنانش قرار ميداد. روح زيبايي داشت و ميتوانست زيباييهاي را درك كند.

چون شدي زيبا بدان زيبا رسي

كه رهاند روح را از بيكسي

در قرآن كريم ميخوانيم: «براي شما پيامبري از خودتان آمد كه دشواري شما بر او سخت باشد. او حريص است كه شما را هدايت كند، و با مؤمنين؛ مهربان و بخشنده است» (توبه، 128)

اين تعبير درباره وجود نبي اكرم(ص) است.

اميرحسين فردي به تأسي از بزرگان دين خود، به همه نزديكانش دلسوز بود و اين دلسوزي را با حمايتهاي همهجانبهاش نشان ميداد.

سعدي(عليهالرحمه) زيبا سروده است:

صاحبدلي به مدرسه آمد ز خانقاه

بشكست عهد صحبت اهل طريق را

گفتم: ميان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختيار كردي از آن، اين فريق را

گفت: آن گليم خويش به در ميبرد ز موج

و اين جهد ميكند كه بگيرد غريق را

 

عشق به طبيعت

نگاه جزئينگر به محيط و پديدههاي طبيعي و علاقهمندي به آنها (كوه، باغچه، پرنده و...)، از ويژگيهاي فردي بود. حياط خانه کوچکش، مملو از درخت و گلدان است و اين ريشه در حس طبيعتدوستي او و خانوادهاش دارد.

دوستي ميگفت: «روزي ديدم آقاي فردي، محو شكوفههاي درخت و صداي جيكجيك بازيگوشانه گنجشكهاست. همه گربههاي محل و مسير خانه تا ايستگاه اتوبوس را ميشناخت و ويژگيهاي آنها را تعريف ميكرد.»

يادم هست در سالهاي نخست دهه شصت، تابستانها كه بچههاي كتابخانه مسجد جوادالائمه(ع) را به اردو ميبرديم، پس از كوهنوردي، معمولاً كنار رودخانه يا آبشاري ميايستاديم و آقاي فردي، چنان شيفتهوار از طبيعت خدا سخن ميگفت كه نگاه كودكان و نوجوانان را به زندگي و طبيعت و خدا عوض ميكرد.

او ميگفت: «زمين، مادر ماست و اين آبهاي روان، شير اوست كه آدمها، درختها و گلها را ميپرورد.»

دوستي ميگفت: «در سفر به شهر اروميه، ما را به كنار درياچه خشكيده اروميه بردند. ديدم آقاي فردي تنها روي نمكزارهاي مانده از درياچه قدم ميزد. نزديكش رفتم. ناراحت بود. در صدايش غم بود. ميگفت: دل ندارم درياچه خشك شده را ببينم!»

 

ادب و متانت

چه كسي است كه بگويد: «من ديدم آقاي فردي توهين كرد يا برافروخته و خشمگين شد و خودش را نتوانست كنترل كند؟!»

ادب و متانت با وجود فردي در هم آميخته بود و اين باعث پيدايش نوعي وقار و حرمت معنوي در او شده بود و اين ادبورزي، سن و جنسيت و طبقه اقتصادي و ... نميشناخت.

از افرادي كه مؤدب نبودند، دوري ميكرد؛ هرچند خلاقترين و مشهورترين باشند. و شايد فاصله گرفتن او از حوزه هنري، در مقطع زماني خاص، بهطور عمده ناشي از وجود چنين فضايي در برخي افراد بود.

در حديث داريم: «تخلقوا باخلاق الله» خود را به اخلاق الهي آراسته كنيد. مسير زندگي فردي، تلاش براي آراسته شدن به اخلاق خدایی بود.

سرتاسر زندگي فردي، تجلي نوعي بيداري و به تعبير علماي اخلاق، حالت «یقظه» بود. بديهي است هستي در نگاه مسلمان، هدفمند است و اين هدفمندي، مسئوليتآفرين.

«أفحسبتم انما خلقناكم عبثاً... (مؤمنون، 115)؛ آيا ميپنداريد كه ما شما را بيهوده آفريدهايم؟» و اين بيداري، مايه بصيرت و خودآگاهي و مسئوليت اخلاقي در همه زندگي فردي بود. او در مورد مخالفان خود نيز نزاكت و ادب را رعايت ميكرد. اگر آنها را گمراه ميديد، تأسف ميخورد. وي فرزند و پيرو مكتبي بود كه حرمت و احترام مؤمن را از حرمت و احترام به مكه، بيشتر ميداند!

امام صادق(ع) فرموده است: «هيچ نعمتي بالاتر از آن نيست كه در دل بنده، چيزي جز خدا نباشد.» فردي در دوران زندگي، به دليل احساس تكليف ديني و اجتماعي، مسئوليتهايي را پذيرفت كه گرچه به لحاظ شخصي از پارهاي برخورداريها محروم ميشد، اما چون براي رشد و تعالي هنري و ادبيات انقلاب مؤثر بود، آنها را پذيرفت. مسئوليتهايي چون دبير و كارشناس جشنوارههاي ادبي يا مسئوليت مديريت مركز آفرينشهاي ادبي حوزه هنري در سن شصت سالگي، كه با وجود دغدغه نوشتن و تكميل رمان «اسماعيل» و...، آن را به دليل توصيه رهبرش قبول کرد.

باور ندارم دلي از فردي رنجيده باشد. او پيرو پيامبري بود كه فرمود: «برترين شما، نيكوترين شما از نظر اخلاق است، آنان كه خود را آماده خدمت كرده و با ديگران با الفت و محبت زندگي ميكنند.»

فردي با وجود مسئوليتهاي اجتماعي و ادبي، هرگز از مردم عادي و دوستان قديمياش، دور نشد و هرگز اداي روشنفكرهاي بریده از مردم را درنياورد.

 

تقید به دينداري

خانواده فردي، مذهبي بود؛ اهل نماز و روزه. البته آشنايي با مسجد جوادالائمه(ع)، تأثير فراواني در شكلگيري و تقويت گرايشهاي مذهبي او داشته است.

همو بود كه با تني چند از همسالان همفكرش، هسته اوليه كتابخانه مسجد جوادالائمه(ع) را در ابتداي دهه پنجاه تشكيل داد. اين گروه با توجه به گرايشها و استعدادهاي هنري و ادبي كه داشتند، تلاش كردند مفاهيم ديني و انقلابي را در قالبهاي جذاب و گيرايي چون نمايشنامه، قصهگويي، قصهنويسي و... ارائه دهند. اجراي نمايشنامه «حر»، تشكيل جلسات قصهگويي و قصهنويسي در اين دوران، از نشانههاي اين گرايش است.

ارتباط با مسجد و تشكيل جلسات قصهنويسي در شبهاي دوشنبه و آن، حضور مداوم در مراسم و آيينهاي مذهبي بهويژه عزاداري روز عاشورا - كه محل تجمع همه قديميهاي مسجد جوادالائمه(ع) است - و علاقه وافر به روحانيون بهويژه امام جماعت فقيه مسجد، زندهياد حجتالاسلام مطلبي، مشاركت در اجراي طرحهاي قرآني همچون پذيرفتن نقش كارشناس ادبي در توليد فرهنگنامه قرآن كريم در دفتر انتشارات و تكنولوژي آموزشی (سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشی وزارت آموزشوپرورش)، پرداختن به نگارش برخي موضوعات ديني همچون زندگينامه امام علي(ع) در قالب كتاب «امام اول» در مجموعه «چهارده آفتاب» انتشارات مدرسه، توجه خاص به مناسبتهاي مذهبي در سرمقالههای كيهان بچهها در طول بيش از سه دهه، همه و همه نشانههاي گرايش عميق فردي به دين و باورهاي مذهبي است. فردي هر ساله در ماه رمضان، جلسات قصهنويسي شبهاي دوشنبه را تعطيل ميكرد. ميگفت: «اين ماه، ماه خودشناسي و خودسازي است.»

پر نقابي كند، رو خلوت گزين

تا نگردد جمله خرج آن و اين

لب فروبند از طعام و از شراب

سوي خوانِ آسمانی كن شتاب

دم به دم بر آسمان ميدار اميد

در هواي آسمان، رقصان چو بيد

دم به دم از آسمان ميآيدت

آب و آتش، رزق ميافزايدت

استاد شهيد مرتضي مطهري گفته است: «انسان نميتواند بدون داشتن ايده و آرمان و ايمان، زندگي سالم داشته باشد يا كاري مفيد و ثمربخش براي بشريت و تمدن بشري انجام بدهد. و اين ايمان مذهبي است كه انسان را به صورت يك «مؤمن واقعي» درآورد. هم خودخواهي و خودپرستي را تحتالشعاع ايمان و عقيده و مسلك قرار دهد، و هم نوعي تعبد و تسليم در فرد ايجاد كند.»

فردي مظهر ايمان مذهبي بود. در مسير زندگي به باورهايش پاي فشرد و درباره آنها، با هيچ چيز و هيچ كس معامله نكرد و به همين دليل بود كه همواره داراي انبساط روحي و خوشبيني به جهان و خلقت بود. و علاوه بر آن، «روشندلي» داشت و فضاي روحش، روشن بود. همواره اميدوار بود و آرامش خاطر داشت. اينها همه نتيجه و ميوه آن باورها و ايمان مذهبياش بود.

 

علاقه به مادر

رابطه عاطفي فردي به مادرش، زبانزد بود. پس از رحلت مادرش، گفت: «من شصت سال با مادرم رفاقت كردم. وقتي مادرم مرد، تازه فهميدم ميشود مُرد!».

روزي به من گفت: «مادرم چون درخت تناوري بود كه يكباره مرگ آن را بر زمين انداخت!» در چند ماهي كه مادرش را از دست داده بود، نوعي بيقراري ملموس در چهره و رفتارش آشكار بود. چند بار خواب مادر را ديده و مادر گفته بود: «به نزدم بيا!»

دوستي ميگفت: «پس از فوت مادرش، روزي آقاي فردي گفت: دلم براي مادرم تنگ شده است. و بعد هقهقكنان گريست. بعد رو به من كرد و گفت: خندهدار نيست كه من با اين سن، مثل بچهها براي مادرم گريه ميكنم!»

علاقه مادر هم به فردي، بينهايت بود. روزي دوستي تعريف ميكرد: «به همراه آقاي فردي در مسير منزل به محل كار يكي از دوستانِ ناشر رفتيم. چند ساعت طول كشيد و ديروقت شد.

وقتي از محل نشر بيرون آمديم، ديديم زني با سراسيمگي در خيابان ميدود. وقتي نزديكتر شد، ديديم مادر آقاي فردي است. مادر چشمانش پُر شده بود. با بغض به زبان تركي گفت: «اميرحسين جان! كجايي؟ نميگويي من نگران ميشوم.»

جالب است عنصر مادر، منبع همه عواطف و احساسات ناب انساني، در بيشتر آثار فردي، نقش متمايزي دارد.

 

علاقه به مطالعه و تفكر

فردي براي مطالعه، برنامه داشت. اغلب رمانهاي كلاسيك جهان را خوانده بود. زندگياش با مطالعه و نوشتن معنا ميپذيرفت. حتي براي تعطيلات عيد هم برنامه مطالعاتي داشت. او دانشآموخته دانشگاهي نبود، اما بهدليل مطالعه فراوان، دانش گسترده، ذهن پويا، نگاه خلاق و نثری پخته داشت.

همواره شاگردانش را به مطالعه تشويق ميكرد و علاوه بر ادبيات داستاني، به موضوعات ديني، تاريخي، روانشناسي و... علاقه داشت. شيرينترين لحظههاي فردي، لحظههاي خلوت و مطالعه و تفكر بود.

 

علاقه به ورزش

از نادر نويسندگاني بود كه جريانات ورزشي ايران و بهويژه ورزش جذاب فوتبال را تعقيب ميكرد. اهل كوه و كوهنوردي بود. بهطور مرتب، با دوستان، فوتبال گلكوچك بازي ميكرد.

در سالهاي جوانی، تجربة مربيگري فوتبال داشت. با مربيگري او، تيم  فوتبال محله جي و بچههاي مسجد جوادالائمه(ع)، جزو قويترين تيمهاي فوتبال محلات تهران به شمار ميرفت.

برخي از چهرههاي فوتبال ايران در دهههاي پيشين، جزو شاگردان و همتيميهاي فردي بودند.

فرزندش ميگفت: «شب قبل از فوتش، تا ديروقت با هم فوتبال باشگاههاي اروپا را ديديم و لذت برديم!»

 

علاقه به امام و رهبري

نشانه علاقه وي به امام، خلق سه اثر درباره زندگي امامخميني(ره) بود. از تلخترين روزهاي زندگي فردي، روز رحلت امام بود. به حضرت آيتالله خامنهاي، عميقاً عشق ميورزيد. لذت و تجربه گواراي ديدار حضوري با ايشان و احساس خشنودي رهبري از رمان «اسماعيل»، براي او دنيايی ارزش داشت.

از برخي حوادث سياسي زمانه كه منجر به ناراحتي رهبري شده بود، به شدت گلهمند بود و رنج ميبرد. به تعبير خودش، قبلهنماي ديدگاهها و رفتارهاي سياسياش نظرات امام و رهبري بود.

 

شاگردپروري و آيندهنگري

فردي اهل مريد و مراد بازي نبود. اهل هياهوهاي كاذب و اغراقآميز نبود. اما هرجا بود و آنچه را داشت، از دانش و تجربه، بيدريغ و بيمنت و با نهايت ادب و مهرباني، به ديگران منتقل ميكرد. شايد هيچكس به اندازه اميرحسين فردي، پس از پيروزي انقلاب در تربيت قصهنويس، نقش نداشته باشد.

انتشار مجموعه «بچههاي مسجد» بهعنوان نخستين مجموعه داستانِ قصهنويسان مسلمان نوجوان، در برابر جريانات قصهنويس چپيها و تودهايها در سالهاي نخستين پيروزي انقلاب اسلامي، نقطه عطفي در تاريخ ادبيات معاصر ايران بود.

حضور مستمر (بيش از ده سال) در جلسات قصهنويسي شبهاي دوشنبه مسجد جوادالائمه(ع)، حتي در زير موشكباران دشمن بعثي، نشانه جديت، پايمردي، آرمانگرايي و آیندهنگری اوست.

فردي علاوه بر شوراي نويسندگان مسجد جوادالائمه(ع)، با حضور پرمهرش در مجله كيهان بچهها بهويژه در دهه شصت - كه برخي آن را دهه طلايي ادبيات كودك و نوجوان ايران دانستهاند - در تربيت و رشد قصهنويسان و شاعران و تصويرگران حوزه كودك و نوجوان، نقش متمايزي داشت.

اغلب چهرههاي شاخص امروز ادبيات معاصر كودك و نوجوان، مدیون جلسات پربار قصهنويسي و شعر و گرافيك آن سالهاي كيهان بچهها هستند. درضمن، حضور فردي در برخي جشنوارههاي ادبي كه براي مخاطبان نوقلم شكل گرفته بود، در شناسايي و رشد برخي چهرههاي تازه ادبي و هنري مؤثر بود.

 

اعتدال و تشويق

در قرآن كريم از زبان لقمان حكيم آمده است كه به فرزندش فرمود: «در رفتارت ميانهرو باش» (لقمان، 19).

فردي، انساني متعادل بود و اين نشانه خردمندياش بود. سعي داشت از افراط و تفريط بپرهيزد و اين در شيوه مديريت فرهنگياش آشكار بود. با ديدن كوچكترين موفقیت در ديگران، تلفني يا حضوري آنها را تشويق مي‌كرد. اين كار، ميل به كمال بيشتر را در آنان برميانگيخت. يكي از ويژگيهاي بارز در منش معلمي فردي، همين نكته مهم بود.

چندين سال قبل، وقتي دستنويس رمان «منِ او» اميرخاني را خوانده بود، اشك شوق را در چشمانش ديدم. از تولد نويسندهاي توانمند در جامعه ادبي خبر داد و گفت: «بايد به اميرخانی زنگ بزنم و تبريك بگويم.»*

 

پينوشت

* نوشتن اين يادداشت، همزمان بود با درگذشت پدر مهربانم؛ روزهاي سخت و غمگيني كه مجال نوشتن مبسوط را نداشتم. ميدانم آنچه آوردهام، تنها گوشهاي  است از شخصيت اخلاقي استادم زندهياد اميرحسين فردي. اميدوارم در آينده، مجالی دست دهد تا اين نوشتار را تكميل كنم.